سخنان و شعرههای عشقولانه من
سکوتم را به باران هدیه کردم , تمام زندگی را گریه کردم , نبودی در فراق شانه هایت ، به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
آری دیروز جز خاطره ای بیش نیست و فردا فقط یک رویاست اگر امروز را خوب زندگی کنی تمام دیروزهایت به خاطره خوش و تمام فرداهایت به رویای امید تبدیل خواهد شد امروز را خوب دریاب امروز سر آغاز طلوع است
اشکی که بیصداست پشتی که بیپناست دستی که بسته است پایی که خسته است دل را که عاشق است حرفی که صادق است شعری که بیبهاست شرمی که آشناست دارایی من است ارزانی شماست
شاد بودن هنر است شاد کردن هنری والاتر لیک هرگز مپسندیم به خویش که چو یک شکلک بی جان شب و روز بی خبر از همه خندان باشیم
هر کسو بیشتر دوست داری زودتر قلبتو می شکنه اونی که فکر نمی کنی آتیش به قلبت می زنه.
پا روی کتاب و دفترم نگذارید هِی آینه در برابرم نگذارید تا کِی به پر و پای دلم می پیچید؟ عاشق شده ام سر به سرم نگذارید
همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ، همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن ، پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشدافسوس...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می کشیم
کسی رو که دوستش داری آزادش بگذار ، اگر قسمت تو باشد برمیگردد وگرنه بدان که از اول مال تو نبوده است... دستت رو بگذار روی قلبت، این ساعت عمرت که داره تیک تیک میکنه... جالبه همونی که بهت زندگی میده برات شمارش معکوس رو شروع کرده